همیشه سر سفره ناهار روز عید فطرکه کوچیک و بزرگ دور هم جمع میشویم ،با خوردن اولین لقمه به هم نگاه میکنیم و میگوییم: دیدی دختر ،همین دیروز روزه بودیم و منتظر افطار و حالا چهار زانو دور سفره نشستیم و ناهار میخوریم و پشت بند آخ آره و یادش به خیر و حیف شد ماه رمضان رفت و نه بابا خسته شده بودیم،مامان بزرگه یا بابا بزرگه یه تک سرفه میکردند و میگفتند : این قصه همان گندم بهشتیه است که خدا از توی دلمان برداشت و گذاشت برای سال دیگه،اصلا ماه رمضان همه چیزش فرق میکند.هنوز حرف بابا بزرگه تمام نشده که خان دایی از اون طرف سفره میفرمایند: البته آدمیزادست دیگر و به هرچیزی یهویی عادت میکند.
من تورا چشم به راهم بازدید : 918
جمعه 8 خرداد 1399 زمان : 8:22